رد شدن به محتوای اصلی

ارد بزرگ می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه میکنند

ارد بزرگ می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه میکنند


چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد / که آزاد را، کاهلی بنده کرد (فردوسی پاکزاد)
در آیین ایرانیان، ستایش شده است کاشتن درختان و آباد کردن زمین، بیوگانی، رنج کشیدن در کار و هرگونه تلاشی در زیستن زمینی، تا آنجا که زرتشت با آیین مینویی برخیِ گاو به دست میترا میستیهد، و آدمیان را به باور نداشتن اندیشه های صوفیانه پند میدهد. او ستاینده زمین است و با خواردارندگان آن میانه ای ندارد. خواه کرپن ها و کویها باشند خواه گئوتم [بودا]. در کتاب "مینوی خرد" برترین زمین آنجا شناسانده میشود که مردی بر روی آن به کشت میپردازد و بدترین زمین، جاییست که بی کشت و رنج بماند. ایرانیان نژاده با زاریستن و آه و نیازورزی سوی ایزد هیچ میانه ای ندارند. آنان، نان، از بازوی خویش میخورند، و سر به گریبان "در بحر مکاشفت مستغرق نمیشوند"، شاید روزیشان از "ملکوت" برسد.
بکارند و ورزند و خود بدروند/ به گاه خورش، سرزنش نشنوند تن آزاد و آباد، گیتی بدوی/ برآسوده از داور و گفتگوی ز فرمان؛ تن آزاده و خورده نوش/ وز آواز پیغاره، آسوده گوش (گزارش فردوسی از کشتورزان)
کاهلی و سستی در آنان راهی ندارد، هرزه درایی نیز نمیکنند، چرا که میدانند هر کشت، چه میوه ای به بار می آورد و هر تخشایی چند گام به جلو است، پس به گزافه "طی الارض" نمیکنند و اهل معجزه و کرامات نیز نیستند. روزه گرفتن در باور ایرانی گناه است، زیرا آنها میدانند: ز نیرو بود مرد را راستی/ ز سستی کژی آید و کاستی

گفتار در آسیب شناسی یکی از مهمترین آک های [آهو، عیب] فرهنگ ایرانیان از همینجا سرچشمه میگیرد که چگونه دریوزگان یاور اهریمن [در باور ایرانیان پیش از اسلام]، به درویشان مرد خدا [در پس از اسلام] دگرگون جای شدند. از دیدگاه تبارشناسی واژگان، این تنها یک دگرگونی در واج های یک واژه نبود (تبدیل شدن "دریوزه" و "دریوش" به "درویش") بلکه جابجایی بنیادینی در اندیشه ی یک ملت معنی میداد. البته، رخداد والایش پایگاه درویشان از جایگاه پست به بالاترین جایگاه مینوی هاژه، در زمان یورش تازیان نیاغازید. این فرآیند کمینه، 300 سال دیرینگی داشت. مسیحیان که چندی بود در روم، پایگاه رسمی دولتی برای پراکندن آیینشان یافته بودند روی به ایران آورده (پیش از رسمی شدن مسیحیت در روم کنستانتین، ارمنیان مهرپریستار، مسیحی شده بودند)، آیینشان را بازگو میکنند. دین آنها در رویارویی با اندیشه ی ایرانی، گوشه گیری، زن نخواستن و روزه گرفتن را خیر میداند. اخلاقیات و میل به زیست در آنها جایی نه در روی زمین پاسخ داده میشود، و اینها همه با اندیشه ی ایرانی همستارند. "مانی" نیز با انبارش اندیشه های گنوستیکی، هندی و مسیحی با مینه های زرتشتی، آیینی نو می آفریند که در آن زهد و صوفی گری، با نبرد روشنایی و تاریکی آمیخته گشته است. اندیشه های صوفیانه، که در مغز ایرانی هیچگاه مجال راه یافتن نداشت؛ این بار آمیخته با خوراک فلسفه ایرانی [جنگ میان نیک و بد] به خورد باشندگان ایران میرود و اثر خود را نیز میگذارد. موبدان زرتشتی به وارون نیاکان دینیار خویش توانایی نواندیشی و پیرایش دین از خرافات را ندارند. آنها حتا معنی بسیاری از بخش های اوستا را نمیدانند، "کرتیر" موبدان موبد ایران در زمان "شاپور یکم و پسرانش"، افلاطونی مذهب است !! آیین های "پتت [توبه]" به اندیشه ی ایرانی راه یافته و قربانی کردن چون دوران پیش از زرتشت، باز، انجام میشود.

جوانانی که هزاران سالست پهلوانانه در آیین میترا، مردانه زیسته اند و دو هزاره است به پویایی و تلاش در راستای آیین مزدیسنا خو گرفتند، در همنشینی با صوفیان این خواردارندگان زمین، جنگ افزارهایشان را رها کرده، زمین را آباد نساخته، رزم و پادرزم را از یاد برده اند. اگر به صوفیان گفته شود جنگی در راه است، دشمن به میهن تاخته است، کاری کنید؛ خواهند گفت: جایگاه ما در لامکان است، اینجا نشد، جای دیگر، اما جنگ بی جنگ که بیزاری ما از هرگونه کنشی آمیخته به خون است. دو نمونه از صوفیان نام آشنا که اینگونه کرداریده اند، یکی"ابوسعید ابوالخیر" که در حمله ترکان به میهن اهوراییمان، دوستِ دزد بود و انباز کاروان، پولهای غارتیده شده ی مردم به دست ترکان را خرج خانقاهش کرده دم بر نمی آورد. همچنین "نجم الدین دایه" نویسنده ی کتاب مهم عرفانی "مرصادالعباد"، زن و فرزند را در یورش مغولان به جا میگذارد و فرار میکند. به هر روی، ایرانیان که پیوستگی میهنشان در درازای تاریخ، مدیون اندیشه ی کنشگر و کارایشان بود، در چنگال اندیشه ی صوفیانه، وادار شدند تا در برابر "تازیانِ مارخوار اهرمن چهره" سر فرود آورند.


مسعود اسپنتمان
انجمن گل سرخ
http://30min.mastertopforum.net/-vt348.html

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

Zendegi 1

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *زندگی* کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم " استاد فرزانه شیدا" ● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ ● زندگی ● در طی تمامی فرگردهای نوشته شده,همواره پایه,واساس همه بخشها ی یادشده برمعقوله ی« زندگی» بناشده بودوتلاش براین,داشتم که بادرنظر گرفتن,هریک کلام بارارزش ازاندیشه های فیلسوف واندیشمندایرانی*ارد بزرگ تمامی جوانب,اندیشه های ایشان رابازندگی هماهنگ کرده,وآنرادرراه زندگی درست بااندیشه های نوین بکارگیریم,بااین وصف درفرگردی که بنام «زندگی» دراینجاداریم احساس میشودتمامی گفته های نوشته شده,درفرگردهای قبلی راتکراری دوباره,باید,که,این خود یازده جلددیگری خواهدشد.لذادرکوتاهی سخن تلاش میکنم تنهااندیشه های *اردبزرگ رایک بیک به تفسیر نشسته واز زیاده گوئی نیزپرهیزداشته باشم تااثربهتری رانیزبرخواننده ی خودشاهدباشم *- آنچه رخ داده راباید پذیرفت اماآنچه راروی نداده،می توان به میل خویش بنانمود.*اُردبزرگ ما همواره,درزندگی روزهای بیشماری,راپشت سر گذاشته ایم که,خاطره هاوتجربیات ماست وبراساس همان خاطره ها وتجبیات آموخته شده ازآن تلاش می

انسانیت و آزادی در فلسفه اُرُدیسم The philosophy of Orodism

انسانیت و آزادی در فلسفه اُرُدیسم The philosophy of Orodism سخن ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جملات ماندگار فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم متن های ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جمله فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نصایح ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جمله ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نکته های ارزشمند فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان حکیمانه استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی در کتاب سرخ برشی از جملات استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ در کتاب سرخ متن ناب از استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی متن فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخن فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جملات حکیمانه استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان ماندگار استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی گفتار هایی از استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جملات استاد فیلسوف حکی

خوشبختی

سرود طبیعت ضربانی ملایم و کشیده دارد . ارد بزرگ خوشبختی دوستان خوبی دارم گاه به گاه انها را می بينم اما گاهی چنان ازرده دل میگردم که بایستی فاصله بگیرم طبیعت مرا صدا میزند تنها سگم همراهم است میرویم با هم به سوی جنگل سبز دوست دارم به صدای باد گوش فرا دهم علفهای خیس را زیر پا له کنم قارچهای وحشی را بچینم پرندگان و قمریان را به تماشا نشینم و ستایش کنم شکوه دنیایی جذاب و گیرنده را هر صدایی مرا به خود می اورد برگی که بر زمین می ریزد صدای زمزمه ی آب آواز یک کبوتر تمام صداهای جنگل از هماهنگی مطبوعی بر خوردارند صدای ضربان قلبم را می شنوم که همآهنگ با طبیعت میزند احساس ارامش می کنم در جسم و در روحم به خانه باز میگردم در میان اتومبیلها پاتریسیا گونو ترجمه : شکوهه عمرانی ژنو / سوییس http://chokouh.tk