رد شدن به محتوای اصلی

ارد بزرگ میگوید: سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند،به اسطوره های کشورهای دیگر دلخوش میکند. فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند

ارد بزرگ میگوید: سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند،به اسطوره های کشورهای دیگر دلخوش میکند. فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند



اسطوره [همریشه با story] که در زبان فارسی بدان "میث" یا "میتوخت" [همریشه با mythology] میگویند از گونه پیچیده ترین دانشهای انسانی است. از دیدگاه "پوپر" بر هر آنچه که "ابطال پذیری" علمی ندارد، نمیتوان نام دانش و علم نهاد، ازینرو برخی از ناباوران به شوند گستردگی و کران ناپذیری این دانش، آن را نیمه دانشی نیمه علمی میدانند. برخی نیز پا را فراتر نهاده اند و اسطوره را افسانه و نیرنگ و دروغ و حتا لالایی برای خواب بچه ها میدانند. در این میان فردوسی بزرگ، رای دیگری در سر میپروراند:

تو این را دروغ و فسانه مدان / به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد (فردوسی بزرگ)

او برین باور است که کتاب سراسر اسطوره اش، هرگز دروغ و افسانه نیست. افته هایی درین کتاب هست که خردمندانه و باورپذیر مینماید، اما آنهایی هم که باورناپذیر و فرابودانگارانه به دیده می آید، رمز و رازی در خود میپرورد، که بازگشایی مازهای رازش بر گردن خوانندگان این کتاب سترگ است.
"اسطوره" ها، داستانهایی ملی یا فرا ملی هستند که در گستره ی سرزمینی یا جهانی، راز و رمزهای سرشت آدمی، نوزاییهای طبیعت و بسیاری دانستنیهای دیگر را در بر میگیرند. آنها کلید باغ تو در توی گیتی هستند. هر کس کلید را در دست داشته باشد، گیتی را هم در مشت دارد. ازین روست که "شبستری" میسراید:
مسلمان گر بدانستی که، بت چیست / یقین کردی که دین، در بت پرستیست
او میخواهد بگوید: بتها، پیکرینه شدن اساطیرند؛ به همین شوند همه ی راز و رمزها و پیچیدگیهای جامعه ی تازیان، در بتهایشان نمادینه شده است. چه بسا اگر بتهایشان را فهمیده بودیم، میتوانستیم بهتر به آنها کمک کنیم.

اساطیر یک کشور، کهن الگوی آن کشورند. تفاوت اساطیر کشورها با هم، از دگرسان بودن طبیعت، رخدادها،تاریخ، روح و آداب و رسوم و شیوه اندیشیدن مردم آن کشور شالوده میگیرد؛ هر کوه و دریا در اسطوره یک واژه اند. تا جایی که حتا میتوانیم ادعا کنیم کشورها، فراتر از روند پیشرفت مایگانی و دگردیسی اندامواره شان، همواره کهن الگوی خود را تکرار میکنند. برای نمونه، آیا کسی میتواند تفاوتی میان رهبران مارکسیست شوروی [نمونه استالین]، و تزارهای کهن روسیه [نمونه پطر] و همچنین خاقانهای چین با مائو ببیند؟ و آیا اروپا با یکپارچگی اش، سودای امپراطوری روم را در سر نمیپروراند؟
به هر روی، اسطوره ها گونه ای الگوی ناخودآگاهانه، برای بهره گیری آگاهانه واکنشهای آدمیان در برابر رویدادهای گوناگون روزمره اند با این تفسیر که تاریخ تکرار میشود. کشوری که الگوهای اساطیری اش را فراموش کند محکوم است به بازآموزی و بازآفرینی نمودارهای کهن خود. در این میان، میل به اسطوره خواهی مردمان چنین کشوری را وادار میسازد تا از اساطیر دیگر کشورها بهره گیرند. اما کهن الگوی آن یکی، هرگز روان این یکی را سیراب نمیسازد. و این می انجامد به گونه ای از خودبیگانگی فرهنگی.
مثلی داریم که میگوید: زاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خود را نیز از یاد برد.

در کشوری چون ایران، که اساطیر آن بونده تر و رایومندتر از دیگر فرهنگها چهره پردازی شده اند، یا فراتر از آن، بنابر دبستان هگلیسم، روح ملی کشور خود را باز میتابانند (اندیشه استاد مرتضی ثاقب فر) ، بیگانگی با اساطیر، آسیب پذیری و بی پناهی بیشتری به ارمغان می آورد. روح ملی ایران، در یک گزاره ی کوتاه "جنگ همیشگی میان نیکی و بدی"، و خویشکاری آدمیان در یاوری اهورامزدا برای پیروزی در آن است. روح ملی ایران را در شاهنامه، «کتابی که هیچ ملتی همسان با آن را ندارد؛ آرتور نولدکه» به آشکارا در می یابیم؛ آنهم به خردمندانه ترین شیوه. تا جایی که فردوسی، دیو را، به پیکره ی انسان می آراید:
تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس
یا در داستان جنگ رستم با اکوان دیو، ناخرسندی خود از ناباورانه بودن داستان را باز میگوید:
خردمند کاین داستان بشنود / به دانش گراید، بدین نگرود
ولیکن چو معنیش یاد آوری / شود رام و کوته کند داوری
تو بشنو ز گفتار دهقان پیر / اگرچه نباشد سخن دلپذیر
از آنچه گفتیم پیداست، اسطوره ها، چراغی روشن بر فراز اندیشه اند، تا آدمیان هیچگاه نژادگی و خویشکاری خود در کوره راه های تاریخ را فراموش نکنند.
ارد بزرگ: "بیچاره فرزندانی که اسطوره های سرزمین خویش را فراموش کنند؛ آنان آسیب پذیر و بی سرپناهند."




مسعود اسپنتمان
انجمن گل سرخ
http://30min.mastertopforum.net/-vt348.html

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

Zendegi 1

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *زندگی* کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم " استاد فرزانه شیدا" ● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ ● زندگی ● در طی تمامی فرگردهای نوشته شده,همواره پایه,واساس همه بخشها ی یادشده برمعقوله ی« زندگی» بناشده بودوتلاش براین,داشتم که بادرنظر گرفتن,هریک کلام بارارزش ازاندیشه های فیلسوف واندیشمندایرانی*ارد بزرگ تمامی جوانب,اندیشه های ایشان رابازندگی هماهنگ کرده,وآنرادرراه زندگی درست بااندیشه های نوین بکارگیریم,بااین وصف درفرگردی که بنام «زندگی» دراینجاداریم احساس میشودتمامی گفته های نوشته شده,درفرگردهای قبلی راتکراری دوباره,باید,که,این خود یازده جلددیگری خواهدشد.لذادرکوتاهی سخن تلاش میکنم تنهااندیشه های *اردبزرگ رایک بیک به تفسیر نشسته واز زیاده گوئی نیزپرهیزداشته باشم تااثربهتری رانیزبرخواننده ی خودشاهدباشم *- آنچه رخ داده راباید پذیرفت اماآنچه راروی نداده،می توان به میل خویش بنانمود.*اُردبزرگ ما همواره,درزندگی روزهای بیشماری,راپشت سر گذاشته ایم که,خاطره هاوتجربیات ماست وبراساس همان خاطره ها وتجبیات آموخته شده ازآن تلاش می

انسانیت و آزادی در فلسفه اُرُدیسم The philosophy of Orodism

انسانیت و آزادی در فلسفه اُرُدیسم The philosophy of Orodism سخن ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جملات ماندگار فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم متن های ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جمله فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نصایح ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جمله ناب استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی نکته های ارزشمند فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان حکیمانه استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی در کتاب سرخ برشی از جملات استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ در کتاب سرخ متن ناب از استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی متن فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخن فلسفی استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جملات حکیمانه استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی سخنان ماندگار استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی گفتار هایی از استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی جملات استاد فیلسوف حکی

خوشبختی

سرود طبیعت ضربانی ملایم و کشیده دارد . ارد بزرگ خوشبختی دوستان خوبی دارم گاه به گاه انها را می بينم اما گاهی چنان ازرده دل میگردم که بایستی فاصله بگیرم طبیعت مرا صدا میزند تنها سگم همراهم است میرویم با هم به سوی جنگل سبز دوست دارم به صدای باد گوش فرا دهم علفهای خیس را زیر پا له کنم قارچهای وحشی را بچینم پرندگان و قمریان را به تماشا نشینم و ستایش کنم شکوه دنیایی جذاب و گیرنده را هر صدایی مرا به خود می اورد برگی که بر زمین می ریزد صدای زمزمه ی آب آواز یک کبوتر تمام صداهای جنگل از هماهنگی مطبوعی بر خوردارند صدای ضربان قلبم را می شنوم که همآهنگ با طبیعت میزند احساس ارامش می کنم در جسم و در روحم به خانه باز میگردم در میان اتومبیلها پاتریسیا گونو ترجمه : شکوهه عمرانی ژنو / سوییس http://chokouh.tk